تفکرات بی پایان

نمیدونم چی شد ولی خوب هر چه بود شد و دیگه کاری هست که شده برای اندیشیدن دیگه دیره ولی خوب بود که قبل از اینکه بخوای این کارو بکنم کمی بیشتر فکر میکردم . شایدم دلیلی که باعث شد خیلی بهش فکر نکنم این بود که دوست دارم ازش فرار کنم حتی نوشتنش برام اینجا سخته. آدما خیلی وقتا درگیر تفکراتی هستن که خودشون واسه خودشون درست می کنند. یعنی بعضی وقتا می خوان واسه خودشون کاراشونو توجیح کنن و بعدش میشینن و فکر میکنن و هی فکر میکنن حاصلش چیه ؟ خوب معلومه با توجه به اینکه آدم تو چه شرایطی و چه محیطی باشه نتیجه ای که بهش میرسه متفاوته و واسه هر شخصی نتیجه منحصر به فرده . چیزی که بین همگی مشترکه اینه که آدم درگیره تفکراتش میشه، چرا که در بعضی از موارد با اون چیزی که در واقعیت میبینه در تضاده واسه همین همیشه داره با افکارش میجنگه و خیلی وقتا ازشون فرار میکنه . اینا رو گفتم که یه مقدمه باشه واسه نوشته هام هرچند نویسنده نیستم ولی دوست دارم نوشته هام بتونه به خودم و یا کسای که نوشته هامو میخونن مفید باشه .....